♥☆منتظــر مـهـدی☆♥
او خواهد امــــد
نمیدانم چرا وقتی به او فكر میكنم در خیالات گم میشوم؛ فردا جمعه است و من با نگاهی منتظر و دلی امیدوار، شوق فردا را در سر دارم. روزی که بر اساس روایاتی، خورشید دل ها طلوع می کند. حورشید دلربایی که بسیاری از دل ها را ربوده، اما هنوز بازنگشته تا دست در دست این جماعت دهد و عالمی را از ظلم و ستم آزاد کند. اومهدی(عج) نام است، مهدی که ولی خدایی، گذشتی دریایی و صداقت والایی دارد. بسیار مشتاقم تا روی چون ماهش را هرچه زودتر زیارت کنم. دلم می خواد بیاید تا نزدش روم، زانو زنم ،های های بنالم، برایش از غم فراق بگویم و جانم را فدای قدوم مبارکش نمایم. مولایم با این که در کنارم نیست، ولی هرگاه برایش صبحت ها و غم درونم را بازگو می کنم، دلم آرامش می یابد، تنها پناه من هنگام معصیت هایم مهدی(عج) است. دلم می خواد سر در سایه مهر او خستگی را از خود برانم و کوله بار سنگین گناهم را بر زمین بگذارم، از جاده های خطرناک سستی و کاهلی و از گذرگاه های میان دره های عمیق پلیدی عبور کنم، از سرزمین سیاه خواهش ها و کوه های آرزوهای طولانی از آن سوی وابستگی های پوچ بگذرم و یک گام به سوی خدای مهدی (عج) فراتر بردارم. هرگاه در دلم یاد مهدی(عج) زنده می شود، تنها آرزویم دیدار روی زیبای اوست. نمی دانم چگونه و با چه رویی دل مجروحم را، اقیانوس اشکم را،جاهای خالی نیازم را تقدیمش کنم؟ در عوض، او مرابا همه معصیت هایم می پذیرد، سپس مرا با امید باز می گرداند. بار دیگر نیز با تمام گناهانم به سویش می روم، او هم با تمام کرامتش، همانند گذشته مرا می پذیرد و به خوسته ام پاسخ می دهد. تا به حال یک بار نیز مرا مایوس بازنگردانده، فقط هر بار زبان به سخن می گشایم که مهدی جان نگار دلم کی می آیی؟ او خاموش می ماند و سکوت اختیار می کند. عشق تفسیر بسیجی بودن است دختره موهاشو مش خفن کرده پیامبر اكرم : لطفا تا ته بخون خیلی جالبه...پشیمون نمیشی.. +منبع:جالب اندر جالب ميــدانم "گـُل" را همه دوست دارند و "بهــار" را اكثــر افراد مي پسندند ولي نمي دانم چــرا وقتي بـــزرگي فرمود: زن، گـُل ِ بهـــآري ست (1) ، كسي توجّه نكرد زن، چقدر مي تواند دوست داشتني باشد ، بي هيچ شيله و پيله اي..! هرچیزی که تکراری شود از چشم می افتد امــــــــــــــّـــــــــــــــا چـــــــــــــــــــــــادُر لذت بخش ترین تکــــــــــرارِ تــــــــاریخ پ.ن: هزار تا چادر هم که عوض کنی همه شان به یک رنگ و به یک مُدلند... چه تکرار لذت بخشی.. چــــــــــــــــــــــــادُرم چهـ سرّے در تار و پودتـــــــــ نهفتــــــــــــــه استــــ کهـ بر ســرِ هر بانویے کهـ مے نشینے چهره اش را معصـــوم مے نمـــــــــایـانـے ؟ +تو را کهـ بهـ سر مے نَهم چهـ متشخص مے شوم...! +هر کس تو را با من دیده در گوش بغل دستے پچ پچ گفتهـ چهـ خانومِ نجیبے..چهـ خانومِ مومنے... هیچ کس هم نداند خودم کهـ خودم را مے شناسم...بے هیچ تعارفے مے بوسمتــــــــ و در گوشتـــ آرام مے گویم کهــ همهـ نجابتم را مدیون توام... بــــــآنو ؛ بـــآیــد بـــوسه زد بر نجـــآبتـــِ قَدم هـــــآیــی کــــه بر مـــی دآری..... چهـــره معصومانــه ات زیـــرِ نقــآب چــــادر ، گنج وجــــودیِ پنهـــآن کَـــرده پشتـــِ چـــآدرت ، نجــــآبتـــِ صـــدآیتـــ ، صــلآبتـــِ گـــــآم هـــآیتـــ ، دلِ رحیمتـــــ ، رفتــــار زهــرآ س گـــونه اتـــ ..... تَمــــــــآم و کَمـــآل بوی عطـــر خـــدآ می دهـــد... بوی بهشتـــــــ......... پ.ن : تقدیم به تمام بانوهای چادری ( کلیک ) چـــــآدرمـ وقتـــے کـــه در حریــمِ تـــو مَحبـــوسـم آزادتریــنمـ...! رهــــآترینـــم از قیـــد ِ اســـآرتِ ایــن تَن ِ خـــآکــی .... چــــآدرمـ.... تــــو روحَــــــم رآ مـــی آرایـــی نــــه تَن ِ نَحیــــفَ و خــــاکی ام رآ بر سرم که مـــــــی گُــذآرمت رهــــآ می شوم از تمـــآم ِبنــــدهــآی اســــآرت ـ دُنـــیآ و کنـــده می شومـ از این زَمـــینِ خـــــــآکی و سبُـــک مــی شوم از تمــــآم وابستگـــــی هــــآیِ تَـــن و اوج می گیـــرَم تــــــآ خُــــــــدآیی شُـــدن .... پ.ن : مُــد ، اســـآرت روح اســـت و بَـــردگــی تــن تــآ حــآلا شُــده بــه شُــمآ بگــن از فُـلانــے یــآد بگیــر ؟ بیــآیـد فُـلآنــے شــویـمـ تــآ از مـــآ یــآد بگیــرند... پ.ن: مــآ الگوے نسـل حــآل و آینــده ایــمـ در علـمـ و ادب و معرفــت و پـوشش... تــآ در تــوان دآریـــمـ مراقــب الگــوهــآے آینــده بــآشیــمـ... آقــا ببین از همـــآن روزی کـه مـــآدر س رفـت ، شمـــآ رفتید ، کــآروان رفــت ، و زینــب س رفـت از همــآن روز کـه مهدی عج نیــآمد مشکــی به سر اندآخته ایـمـ و همرنــگ مــآتمـ شُــده ایمـ +مــآتـم هــآیمــان رآ نجــآبت بخشیـدی و حسینی مـآن کردی.... +آقــا ببخش کــه با گنــآهـانمــآن زخمـ شدم به روی دلتــآن و دردتــآن آوردمـ + برآی همــه اجــآبتـی نگــآهی و گوشـه چشمـی بطلبید.... اگـــــر چـــــآدری کـه به سر اندآختــه ای ، خُـدآیی ات نمــی کُنــد، نیــّت ات رآ اصلاح کُـن.... + گــآهی وقــت هـآ آنقدر اسیــر مُـد و ظـآهر می شویمـ کــه " تـــو " را یــآدمـان می رود یــآدمــان می رود کـه چـه عـآشقــانه هوایمــآن را داری و لحظــه ای همـ چشمـ بر نمی داری از مــآ..... یــآدمــان می رود که هر لحــظه می بینیمـــآن............ + امـآمـ علی علیـه السلامـ می فرمـآید: بهتـرین لبـآس ؛ لبـاسی است کـه تو رآ از خـُـدا بـه خـود مشـغول نسـآزد. + خُــدآیـا ، مواظــب سیــآهی چــآدرمــان باش نکـــند برآی غیـــر تـــو بـــآشـد.................. بسم الله...... خدایا قلوبمان را بر دینت ثابت کن سکینه ی امام حسین(ع) وقتی بالای پیکر بی سر پدر رسید نگفت بابا دلم برات تنگ شده، نگفت بابا کتک خوردم درد دارم، نگفت بابا اسیر شدیم کاش بودی، گفت پدر ببین حجابمونا از سرمون کشیدن هر کس که این جا را میخونی و دلت گرفته از بعضی طعنه ها، به حجابت افتخار کن که مهر تایید افلاکیان روش خورده...چی بالاتر از این؟! پ ن1: به سه زبان زنده ی دنیا سرچ کردم که یه عکس درست و حسابی واسه این پست پیدا کنم، اکثرا خانم های مدل با شش قلم آرایش پیدا شدن! حجاب و آرایش؟!!!!! پ ن2: منظور از حجاب در مطالب فوق کلیت حجابه نه فقط چادر پ ن 3: به مناسبت خوشحالی برای تایید پایان نامه ام یه حدیث ناب ناب بهتون شیرینی میدم "به اصلاح نفس خودت مشغول باش هرکس به اصلاح نفس دیگری مشغول باشد در گمراهی است" امام علی(ع) برای من معمولی سراپا گناه درد و اشک دارد دیدن این صحـــــنه: که دختر مسلمان بشود کالایی برای تبلیغ کالایی دیگر... آن هم یک کالای اسرائیلی!!! قلب ولی عصرمان دیگر چه می کشد از این صحنه ها؟! تو یک زنی و آرام جان یک خانه؛ نه یک کالا برای فروش بیشتر یک کارخانه... تو چراغ خانه ای نه کارگر کارخانه.... سلام برگل نرگس زودتر ظهور كن و قلب رهبرمان را شاد گردان که قلب پر از فراموش من از نام پر از حیاط تو آکنده شود و می دانم ، می دانم مهربانی تو را آن قدرت هست که قلبم را چنان وسعتی بخشد که از محبت تو سیراب شود. امروز هم از صبح منتظرت بودم. خانه دلم را آب و جارو كرده بودم براي تو. چشم هايم از پگاه، يكسره به در بود. گوش هايم را سپرده بودم به سمت هر صدايي كه ميتوانست نشاني از تو را به همراه داشته باشد. مي دانم قابل نيستم،اما خيلي دلم مي خواهد ببينمت؛ جمعه ها، همه جمعه ها،ديدگانم را به سمت آمدن تو مي دوزم؛ دلم نيز پيوسته سرك مي كشد تا ببيند چه هنگام مي آيي. گوش هاي من،صادقانه عاشق صداي تو هستند. نه من تنها؛كه همگان، انتظار ديدن روي تورا دارند. همه دوستت دارند. همه عاشق تو هستند. دنيا،بي تو فاقد گل و عطر معناست. اي پسرفاطمه؛مهدي جان؛ ما را درياب مهدی جان ! جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است اشک سرخ می بارد به خود می گویم : وقتی قلبم و قلب همه از تنگی فراغت مثل لاله ای که زیر پا لگد شود چروکیده و رنجیده می شود با خود می گویم ایت درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهیب می زنم که و از سوزان ترین پرده اندوهم می گویم : حق الناس یعنی چه؟ از صفای ضریح دم نزنید حرفی از بیرق و علم نزنید گریه های بلند ممنوع است روضه كه هیچ سینه هم نزنید كربلا رفته ها كنار بقیع حرفی از صحن و از حرم نزنید 2 روز پیش یعنی 8 شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع بود... میدونم خیلی دیر کردم ولی به بزرگی خودتون ببخشید. امیدوارم ائمه بقیع هم ببخشن و ازم قبول کنن این مطلبو. آخر برات یه گنبد طلا میسازیم شبیه گنبد امام رضا(ع) میسازیم وقتی که گفتن بابا تو جبهه ها شهید شد
سنگـــر... اینکه زن باشی و از آبشارهای زیبای موهایت لذت ببری,ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی تا حتی تاری از آن معلوم نباشد! كـِـبريت را همــ بخواهي روشَن نگــه داري وَقتي نَسيمي مي وزد آن را بين دَستـَــت پِــنــهان مي كُني اينجــــا در شَهـــــــــــرِ مــا طـــوفاني به پــاست چِگونه خود را روشَن نِگه دارَمــــ +منبع:مثبت های با حجـــآب شبها آسـمان با من همـرآه اَست! دَستم را میگیرد و میگوید بیآ با هم برویم.... گفتم:اِی آسمان مشکی شَب من اِنسانم و تو آسمان... شباهتمان در چیست؟ گفت:آن روز هایی صورتت شود جای ماه من... و چادرت هم آسمان من این را که گفت لبخندی زدم و گفتم:همیشه با تو خواهم ماند آسمان مشکیـــــــ من... هیچکس نمی فهمید... هذیان نمیگفت هیچکس نمی فهمید شب ها پسرش به او سر میزد........ بسم الله الرحمن الرحیم....به نام خداوند آسمان و زمین ماشا الیلیکینا زیبایی ماشا برای همه آشکار است...استیل دخترانه و بور او همه نگاه هارا جذب می کند! این دختر روسی می گوید از جلوه های کاذب که همان بی حجابی و آرایش است بدش می آید و الان خوشبخت است... می گوید:حتی لحظه ای به ذهنم خطور هم نمیکرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گواراترین آب، یعنی آب زمزم بنوشم. یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیکترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمیدانستم که چطور میتوانم به او کمک کنم. آن روز برای اولین بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم. من پنج زبان اروپایی بلد هستم و در حال حاضر در مدرسه و دانشگاه تدریس میکنم. ضمناً برخی از نتهای مجاز شرعی را نیز مینویسم آن جلوهها، پس از مسلمان شدن، برایم بیارزش و منفور هستند.(اضافه کنم ماشا قبل از اسلام آوردن تمامی عکس هایش مثل همه ی خواننده ها مبتذل بوده) و میگوید از اینکه عکس های بی حجابش در همه جا است ناراحت نیست... دوست دارد مردم ببینندکه در هر سطحی باشند باز هم می توانند به اسلام روی آورند و با حجاب شوند امضا:ماشاالیلیکینا...باحجاب شدم تا به خدا برسم!
آلیسا حسینووا
مدتهاست که زنان با پوشش اسلامی (روسری) در جایجای شهر "قازان" ـ پایتخت جمهوری تاتارستان (از جمهوریهای خودمختار کشور روسیه) ـ دیده میشوند. آنها را در مغازهها، دانشگاهها، مترو و در تمام خیابانهای شهر میتوان دید. هم اکنون وقت خود را صرف دخترم «مریم» مینمایم و به او یاد میدهم که آفریدگار خود را فراموش نکند. می گوید:«میدانی! من دیگر نمیخواهم در مقابل جمعیت قرار بگیرم. من از موسیقی مأیوس شده ام و دیگر نمیخواهم برای جلب رضایت افراد معتاد به موسیقی، آواز بخوانم. و همچنین نمیخواهم سعی کنم که آنها خوششان بیاید. امضا:الیسا..با حجاب شدم تا مادر خوبی باشم
امیلی فرانسوا
امیلی فرانسوا برنده ی اسکار 1995 هنگامی که او 12 ساله بود 8سال بعد....امیلی مسلمان و با حجاب شد آشناشدن او با مسائل اسلامی و گفتگو کردن با دوستان مسلمان، باعث شد که نگرشی مثبت نسبت به اسلام پیدا کند. تمام سوالات فلسفی او راجع به معاد، زندگی، اینکه برای چه به این دنیا آمدهایم، سرنوشت انسانها چه خواهد بود و اینکه هر کس سرنوشت خودش را با اعمال خودش میسازد و…. همه و همه را با خواندن قرآن دریافت. او در این زمینه میگوید: ” شروع مطالعه قرآن و مخاطبقرار دادن تمام بشریت از لحاظ روانی من را سر جایم میخکوب کرد. محتوای قرآن حکایت از کتابهای مقدس پیشین میکرد، به گونهای که من هم آن را متوجه میشدم و هم بسیاری از شک و تردیدهایم را نسبت به مسیحیت از بین میبرد. قرآن، من را به بلوغی رساند که متوجه شدم سرنوشت من در گروی اعمالیست که مسئولیش به عهدهی خود من است. در دنیایی که نسبیگرایی بر آن حاکم است، مطالعه قرآن که اهداف معنوی و بنیادهای اخلاقی را مطرح میکند برایم بسیار جذاب بود. به عنوان شخصی که به فلسفه علاقمند بوده است، قرآن حد اعلای تمام تفکرات فلسفی است. به نحوی سازماندهی شده است که به تمام سوالات عمیق فلسفی که در طول قرنها در مورد وجود انسان مطرح شده است، و به اساسیترین آنها که “چرا ما اینجا هستیم؟” پاسخ میدهد.” اینها باعث شد که امیلی، دیگر دست از خواندن و تفکر درباره قرآن برندارد. و بالاخره امیلی مسلمان شد و نام «مریم» را برای خود انتخاب کرد مریم فرانسوا در حال حاضر جوانی ۲۸ ساله است و در حال کاملکردن دکترای خود در دانشگاه آکسفورد در زمینه مطالعات مربوط به مشرق زمین است. او مدرک کارشناسیاش را با درجه ممتاز در زمینه سیاستهای خاورمیانه از دانشگاه جورج توان و مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی و اجتماعیاش را از دانشگاه کمبریج دریافت کرده است. امضا:امیلی...با حجاب شدم چون مسلمان شدم! سـارا بـوکر
تازه مسلمان ترین در افراد مشهور جهان است... دختری که یکی از مدل های بسیار معروف امریکا است... مقاله های او بسیار با بازتاب هایی در تمام سایت ها بوده است من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در “گران شهرها”. در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی “زندگی پر زرق و برق” هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم. امضا:سارا....با حجاب شدم چون برده ی مد بودم!
بخش افتخارات اسلامی بشار و رویا هاولی آقای بشار یک مسلمان استرالیایی است..24ساله است و از فوتبالیست های این کشور است..با کمک ایشون در استادیوم استرالیا برای اولین بار نماز خانه تاسیس شد او با وجود جوانی، به نام اولین بازیکن مسلمان استرالیا لیگ فوتبال استرالیاست و در سه بار متوالی جایزه های بالای ورزش را بدست آورده است.او همچنین یک سفیر بین المللی تبدیل شد و این جایزه را در حوزه فرهنگ برای ایجاد روابط خوب در جامعه بین الادیانی در استرالیا دریافت کرد اونی هم که بقلشه همسرش هاولیه.. چه زن و شوهر به هم میان +منبع:دختران خوشتیپ چادری ساده بگم دوست دارم خاطرتو خیلی میخوام... ساده تر از هرچی که هست ساده تر از ثانیه هام... ساده ولی عمیق و ژرف از ته قلب و سینه ام... ساده تر از شبنم گل ساده تر از بچگیام... ساده تر از شعری که از شوق تو بی قافیه شد... ساده تر از قافیه ها ساده تر از سادگیام... همه چيزش درست بود فكر ميكرد باحجاب است فكر ميكرد نماز خوان است(1) فكر ميكرد كارش درست است فكر ميكرد به بهشت مي رود!(2) امــّـــا امـــــآن از غفلت! همه اش در حد يك فكــــر بود. نه تنـــها، بهشــت خود را به بلـــكه لـعنـتِ هميشگي را هم به اِزايـــش خريــده بـود(3) 1.رسول خدا - صلّي الله عليه و آله : زماني که ديديد زناني موهاي سر خود را مثل برآمدگي پشت شتر نموده و در ميان نامحرمان ظاهر مي شوند، به آنها بگوئيد که نمازشان قبول نيست.«کنزالعمال/ ج 16/ ص 392» 2.پيامبر اعظم صلي الله و عليه و آله : دو گروره از دوزخيان را ديدم که در اين زمان هنوز نيامده اند ... زناني که پوشيده ولي برهنه اند .... سرهايشان را مانند کوهان شتر برجسته مي کنند، اينان به بهشت نمي روند و بوي بهشت را که از فاصله اي بسيار زياد به مشام مي رسد، استشمام نمي کنند. «ميزان الحکمه/ج1/ص530» 3.رسول خدا - صلّي الله عليه و آله: در آخر الزمان از ميان امت من زناني خواهند آمد که پوشش دارند اما برهنه اند و بر سرهايشان بر آمدگي مانند کوهان شتر خراساني وجود دارد ... پس آنان را لعنت کنيد که ملعونند. «صحيح مسلم /ج6/ص168» +منبع:مثبت های باحجــآب Everything precious is naturally hidden and protected ?Why expose them ↯↯ چرا آنها را افشا کنيد بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی
بهش گفتم: امام زمان(عج) رو دوست داری؟ گفت: آره ! خیلی دوسش دارم گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟ گفت: آره! گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟ گفت: خب....دوست داشتن امام زمان(عج) به ظاهر نیست ، به دله گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد گفت: چرا؟ براش یه مثال زدم: گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله......... دیدم حالتش عوض شده
می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟ گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه گفتم: پس حجابت....
اشک تو چشماش جمع شده بود با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره از فردا دیدم با چادر اومده بهش واسه امتحان گفتم چی شدبامانتومناسب هم میشه حجاب رو رعایت کرد!!! خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چادر رو بیشتر دوست داره گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخند می زنه.. میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
در حالی كه او چراغ اندیشه هاست، فروغ دیده ها، خورشید هدایت و عشق است.
یا چرا وقتی میخواهم از او بگویم نمیتوانم، احساس میكنم قادر به تكلم نیستم یا هر وقت میخواهم از او بنویسم احساس میكنم كه اصلاً سواد نوشتن ندارم.
شاید من لیاقت نوشتن و حرف زدن از او را ندارم.
شاید آن قدر در گناهان غرق گشتهام كه مولایم نمیخواهد حتی نام مباركش بر لبانم جاری شود.
آری او عاشق واقعی میخواهد و ما تنها از عشق او دم میزنیم و در عمل خلافش را ثابت میكنیم. هر روز با اعمال ناشایستمان دل نازنینش را میشكنیم و او را رنجیده خاطر میسازیم.
خدایا! همان طور كه عشق مولایمان را در دلمان نهادی، راه خشنودی او را هم به ما نشان ده.
بی تو ای صاحب زمان ، بي قرارم هر زمان !
از غم هجر تو من دلخسته ام
همچو مرغی بال و پر بشكسته ام
كی شود آيی نظاره بر دل اندازی تو يارا ؟
بر دل خسته كه دم سازی تو يارا
ده مدال ديده باني ز عنايت
به من و از مهر و عشق بازی خدا را
يابن الحسن آقا بيا، يابن الحسن آقا بيا
يابن الحسن آقا بيا، يابن الحسن آقا بيا
ای تو شور عشق من ، روشنی انجمن
بی تو در دام بلا افتاده ام
بر تو يارا جان و دل را باخته ام
از فراق تو شده حال من خسته پريشان
كی ميايی منجی و سلطان امكان ؟
عقده ها را وا كنی با يك نگه ، ای نور يزدان
بين چه كرده با دل من سوز هجران
يابن الحسن آقا بيا، يابن الحسن آقا بيا
یا بن الحسن آقا بیا ، یا بن الحسن آقا بیا
تحت تاثیر بسیجی بودن است
ای بسیجی های صاف بی و ریا
پس کجا رفتند مردان خدا ؟
باز شعرم سوی جبهه می رود
سوی بانه سوی فکه می رود
سوی مردان دلیر و با خدا
آن شهیدان که شدند از ما جدا
در میان خیمه بی سر می شدند
توی سنگرها کبوتر می شدند
روزها در جبهه مشغول عدو
نیمه شبها با خدا در گفت و گو
توی سنگر یکه تازی کرده اند
با گلوله عشق بازی کرده اند
بی سر و بی دست و بی پا می شدند
در مبان دجله پیدا می شدند
وای از وقتی که سرها می رسید
آن زمانی که خبرها می رسید
جمله ها دارند غم می آورند
واژه ها دارند کم می آورند
باز ما ماندیم و یک دل خاطرات
دست و پاهایی که مانده در فرات
از دماغش دوتا سوراخ مونده فقط
لباش اندازه ی پشتی مبل شده
نصف بیشتر عکسای پروفایلش یا لب استخره یا با تاپ و دامن نیم وجبیه:
بعد خیلی جدی میگه خسته ام از این مردهای شهوت پرست که فقط به جسم زن می اندیشند
آخه حلوا شکری
تو اون جسم تو چیزی تحت نام مغز هم پیدا میشه ؟؟
انتظار داری تو رو که ببینن یاد فلسفه ی سقراط بیفتن؟؟!!!!
از بـهتـریـن كارها نـزد خـدا ،
نـــمـــــاز ِ « اول وقت » اســـت ،
آنــگـاه ، نـــیــــكـی بــه پـــدر و مـــادر ،
آنــگـاه ، « جــــهــــــــاد » در راه ِ خـــــــدا ...
کی گفته اونایی که چادر ندارن امام زمونو دوس ندارن؟
بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.
به نام آن كه انسان را مسافر كاروان انتظار گردانيد
سلام اى گل نرگس، اى كه شيرين ترين انتظار، انتظار توست
و بهترين منتظر، منتظر توست
مى توانم در يك كلمه پر معنا بگويم:
گر عشقى هست و عاشقى
نام تو معشوق و من عاشق و شيفته توأم
در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم كه ظهورت را نزديك گرداند
ما محتاج يك نگاه گذراى شما هستيم،
ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانيم.
خدا كند كه بيايى و ما هم يكى از يارانتان باشيم
به جز دستهای پر قدرت تو راهی نیست
آقای من کرم کن و بر من بتاب ...
دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود.
" آقایم باز هم نیامد....."
درست جمعه ها ،
** او خواهد آمد **
و آنگاه از دیدگانم قطره ای اشک می چکد
مهدی جان درست که من بدم و لایق تو نیستم امّا...
یعنی گناه من که ظهور آقا را به تاخیر بیاندازد و عاشقان آن حضرت نتوانند روی ماه یوسف زهرا را ببینند...
Continue
خودم دیدم یک شبه چندتا موهاش سفید شد
میخوای بدونی چرا نصف موهاش سفیده
بپرس که بعد بابا چی دیده چی کشیده
هر وقت به مامان میگم طعم غذا عالیه
مامان با گریه میگه جای بابات خالیه
میگم معلمم میگه نمرهات عالیه
مامان با گریه میگه جای بابات خالیه
(قسمتی از یکی از شعرهای ابوالفضل سپهر)
پـلاک...
قمقمه ی خالی از آب...
خــــون...
سر بند یاحسیــن (ع)...
اینکه زن باشی و اندام مناسبی داشته باشی ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی!
اینکه زن باشی و بتوانی زیبا و با عشوه حرف بزنی ,ولی نزنی و صدایت را نازک نکنی!
اینکه زن باشی و در بازار عرضه و تقاضای ادا و عشوه و هوس بتوانی عرضه کننده باشی,ولی نباشی هر چند قابلیتش را داشته باشی
اینکه جوری حرف بزنی,قدم برداری و پوشش داشته باشی که
همکارت,استادت,هم کلاسی ات تحریک نشود و راحت و آسوده کارش را بکند و تمرکزش به هم نریزد,اینکه با همه این تناقض ها دست به گریبان باشی و حتی پایت گران هم تمام شود!
همه اینها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش مادرم زهرا را دارد که دست دعا بلند کند و بگوید خدایا:
<دختران امت پدرم,همه زیبایی ها را داشتند و معیوب و مفلوج و کچل و زشت نبودند,ولی برای رضای تو زیبایی هایشان را از نامحرم پنهان کردند!
پس تو محبت کن خودت را در دل هایشان پنهان کن!
طوری که هیچ چشم و ابرویی
ناز و کرشمه ای
پول و مکنتی
نتواند جایگزین آن شود!>
نــــون و پنیـــــــر و پسـتـــــه
یــــک زن قـــد خـمـیــــــــــده
روی زمیـــــــن نشـسـتــــــه
یــــک زن قـــد خــمیــــــــــده
یـــــــــک زن دلشــکسـتـــــه
بقیه شعر در ادامه مطلب...پیشنهاد میکنم حتما بخونید....واقعا زیباست!
Continue
میخواستن نرن!
گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!
گفتم:همون که تو نداریش!
گفت:من ندارم؟! چی رو؟!
گفتم:
هروقت دستت روبستند، بگو:یاعلی
هروقت بی یاورشدی، بگو:یاحسن
هروقت آب خوردی، بگو:یاحسین
هروقت شرمنده شدی بگو:یااباالفضل
اما اگرتشنه شدی،آب نخوردی،بی یاورشدی، دستت رو بستند،سیلی خوردی،شرمنده شدی بگو:
"امان ازدل زینب"
کـه مردم اینقدر مشغول کارشان هستند و مرا نمیبیــــنند تو بیا جای من..
بیمار نبود
روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را میدیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!»، من در آن لحظه بسیار گریستم؛ زیرا برای اولین بار در زندگیام بود که چیزی از خدا میخواستم.
او در سال 2004 آلبومی تولید نمود که در رده بهترین های موسیقی روسیه جای گرفت. وی تنها در روسیه شهرت پیدا نکرد، او را به فستیوالهای موسیقی مهم خارجی دعوت می نمودند.
موفقیتهای بسیاری در انتظار این ستاره روس بود، اما او ناگهان از همه آنها دست کشیده و صحنه نمایش را به کلی ترک گفت.
همه اعضای خانواده آلیسا به دین اسلام مشرف شده اند: شوهر او «احمد»، برادر کوچکتر او «بولات» (Bulat) و مادرش که در مدرسه عالی قازان به نام "محمدیه" درس میخواند.
او میگوید: «متولد شدن دخترم در جهان بینی من تأثیر بسزایی گذاشت. در گذشته، من میخواستم هر دو نقش مادری و خوانندگی را با هم ایفا کنم؛ اما پس از چندی متوجه شدم که چنین کاری بدلیل گرفتاریهای زیاد کار خوانندگی امکان پذیر نیست.
پرستار گرفتن برای کودک هم اصلا در خصوصیات یک تاتار نیست. حتی در زبان تاتاری نیز لغتی بنام "پرستار" دیده نمیشود. چون ملت تاتار به هیچکس اعتماد ندارد تا فرزند خود را به او بسپارد.
آنچه برای من اهمیت دارد این است که هماینک عضو یک خانواده با ارزش و پولادین هستم و در سایه شوهرم احساس آرامش و رضایت میکنم و همانند یک زن حقیقی تاتار، به فرزند خود رسیدگی میکنم.
براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی “با کلاس” برای خود فراهم کنم.
سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در “جذابیت زنانگی ام” پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.
به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکـل و مهمانی ها (پارتـی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.
یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور “جنگ صلیبی جدید” بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در “چادر”، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت.
یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.
سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان “فعال” باشد، نبود.
من یک چادر زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار “شیک” سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.
من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره های که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.
من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود.
هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعانم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.
به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید. كوهــان شتــري فروخت،
Diamonds? deep in the earth
Pearls? deep on the sea protected in a shell
Gold? deep in mines,well hidden
Your bodies are much more valuable than any minerals
هرچيز گرانبها به طور طبيعي پنهان شده و محافظت مي شود.
الماس؟ در اعماق زمين است.
مرواريد؟ در اعماق دريا محافظت شده در يک پوسته است.
طلا؟ در معادن عميق، به خوبي پنهان شده است.
بدن شما بسيار با ارزش تر از هر گونه مواد معدني است
و جنسش عوض نمی شود ...
و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ...
و تو مرا داری ...برای همیشه!
چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...
می خواهم شاد باشی ...این را من می خواهم ...
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.
شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
پروردگارت ...
با عشق
De$ign | کافه حجاب |